لیلام= حراج نمودن
لیلاج قمارباز معروف که سرانجام خاکسترنشین شد و خاقانی از او با عنوان لجلاج نام می برد:(هفت بیدق عاجز شاه قدر/ ارچه شان لجلاج سان دانسته اند)
وی ابوالفرج محمد بن عبیدالله لیلاج بود؛شطرنج باز معروف که نزد عضدالدوله بود- ابن ندیم می گوید او را در شیراز دیدم در سال360 و اندی درگذشت و از کتب او منصوبات شطرنج است
امثال و حکم دهخدا؛زیر مثل: گرو که داند بردن به بازی از لیلاج،حکایتی را در مورد کسی که می خواست شطرنج را پیش لیلاج یاد بگیرد بیان کرده است.
نها = جلو ،پیشاپیش
برهان قاطع:نهاز= بز جلو گله را گویند و به استعاره بر سروران و پیشوایان گویند.
در زبان پهلوی میانه :نهازک= 1-بز یا گوسفند پیشرو رمه
( از بیم و هیبت و سهم و سیاست تو به دشت/ زگرگ بچه فرو ریزد از نهیب نهاز)-- سوزنی سمرقندی
2-پیشوای قوم و سرور
از ناصر خسرو: -بر سر دیو تو را عقل بسنده است رقیب/به ره خیر تورا علم بسنده است نهاز
- سوی چشمه شوربختی شتابد/کراآزباشد دلیل و نهازش
- نروم اندر رمه ی این بزرگ رمه /که بدو در نهاز شد بز لنگ
بیسی کردن= فرستادن
فرهنگ پهلوی:visi kartan
فردوسی: (گسی کردمش با دل دردمند/چو آید به نزدیک تخت بلند
برهان قاطع:گسی- به ضم اول و ثانی به تحتانی کشیده؛مخفف گسیل است که به معنی وداع کردن و روانه نمودن و دفع کردن و فرستادن باشد کسی را به جایی
نمونه آن در تاریخ بیهقی بسیار است.
آرا= نشانه و آدرس
فرهنگ پهلوی:Arak=جهت ،طرف،سوی